چند سطری برای سام
عزیزم ببخش چند روزه نتونستم وبلاگت رو آپدیت کنم آخه نه وقتشو داشتم و نه حالشو داشتم. این چند روز رو سرگرم مراسم عزاداری بودیم تو هم به همه انرژی می دادی هر کی تو رو میدید کمی از غصه و ناراحتیش کم میشد حتی زن عمو که روز اول دیدن تو واسش خیلی سخت بود بعدش با بغل کردن تو دلش آروم میشد.آناجون و باباجونی هم اومده بودن ولی بعد از اتمام مراسم دیگه رفتن تا شب هفتم اینجا بودن دیروز رفتن. نفس مامان اگه این روزها کمتر به وبلاگت سر میزنم منو ببخش فعلا حوصله وبلاگ ندارم. از همه دوستانی که پیام تسلیت فرستادن و همدردی کردن تشکر میکنم شرمنده که بدون جواب پیام هاتون رو تایید کردم.
نویسنده :
مامان نگار و بابا حسن
13:04